این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان
در کنار خطوط سیم پیام / خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران / آن دو را چون دو دوست میدیدند
یکی از روز های سرد پاییزی / زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید / خم شدو روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا / خوب درحال من تامل کن
ریشه هایم زخاک بیرون است / چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی / مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار / من کجا طاقت تورا دارم
بینوا راسپس تکانی داد / یار بی رحم و بی مروت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد / برزمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز / انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی / تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم / راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز / با تبر تکه تکه بشکستند